آدم ساده...

آدم های ساده را دوست دارم.

همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند.

همان ها که برای همه لبخند دارند. همان ها که همیشه هستند، برای همه هستند.
آدم های ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعت ها تماشا کرد؛ عمرشان کوتاه است.

بس که هر کسی از راه می رسد یا ازشان سوء استفاده می کند یا زمینشان می زند

یا درس ساده نبودن بهشان می دهد.

آدم های ساده را دوست دارم.

بوی ناب  آدم  می دهند…


از سپیده

جملات قصور

هیزم شکن تبر میزد بر تنه‌ی درخت...درخت از مرگ و از افتادن
 
 
نمی‌ترسید...نگرانی‌اش از این بود که آن پرنده‌ای که سال‌ها پیش
 
 
کوچ کرده بود، روزی باز گردد و جایی برای استراحت نداشته باشد!!
*****

بازیگوش بودم
 
اینکه تمام عمر مشق نام تو می‌کنم
 
تنبیه خداست!!
*****

مزاحم آدمی که مشغول فراموش کردن شماست نشوید!...
 
 
هیچ قاتلی دوست ندارد هنگام کشتن کسی، مزاحمش شوند!!

فقط یه ایرانی میتونه...!


 

 

 

: **فقط یک پسر ایرانیه که بعد از ازدواجش تازه یاد دوران شیرخوارگی میفته و به مادرش وابسته
 
 
میشه

**فقط یک فروشنده ایرانیه که اگه وارد فروشگاه بشی و مثلا یک پیراهن رو ازش بخوای بیاره تا پرو
 
کنی میگه «اگه میخری بیارمش»

**فقط در ایرانه که بعد از یک تصادف ساده ممکنه قتل اتفاق بیفته

**فقط در عروسی ایرانیه که تعداد بچه ها از تمام میهمان ها و خدمه بیشتره

**فقط یه ایرانی اون هم از نوع تهرانی میتونه از دود شهر فرار کنه تا بره شمال هوای تازه تنفس
 
کنه، بعد اونجا هی تند تند قلیون بکشه!

**فقط یک زن ایرانی میتونه روزی چند ساعت برنامه آشپزی نگاه کنه و چندتا دفتر هم پر کرده باشه
 
و آخرش هم همون کوکوسبزی رو برای شوهرش درست کنه!

**فقط در اداره های دولتی ایرانه که امکان داره پرونده های شما گم بشه.

**فقط تو ایرانه که یه ماشین میاد دوبله بغلت پارک می کنه و قفل فرمونش رو هم می زنه و میره!

**فقط یک پدر بیچاره ایرانیه که مجبوره خرج بچه هاشو تا زنده است بده بعد هم بگن بیچاره سنی
 
نداشت سکته کرد!

**فقط یک ایرانی هنگام دورزدن با ماشین، بجای استفاده از راهنما، دستش رو از ماشین میاره
 
بیرون.

**فقط یه ایرانی میتونه این قدر اعتماد به نفسش بالا باشه که اگر توی حموم خوب خوند، بدوبدو
 
آلبوم بده بیرون و اسم خودش، رو هم بزاره هنرمند.

**فقط یه ایرانی میتونه روی ماشین درب و داغونش مارک بی ام و، فراری، لامبورگینی و...
 
بچسبونه!

**فقط یه ایرانی میتونه درحالی ازش عکس بگیرن که یه جا دیگرو نگاه می کنه مثلا حواسش به
 
دوربین نیست.

**فقط یه ایرانی میتونه وقتی که صف بنزین طولانیه بره با 4 لیتری 10 بار بنزین بخره.

حرف خودمونی  !!!!

من انسان را در آستانه هزاره سوم دیدم که 

 

 

 تجسم انتقاد بود و مجسمه فریاد.

 

 

 

 او  همه قيد و بندها را درهم مي كوبيد

 

 

و بر هر چه که او را به بند می کشیدند،

 

 

 برمي آشوبيد .

 

 

زنجيرها را مي گسست

 

 

و ميله قفس محبس را درهم مي شكست


از مثبت اندیش

عشق

 
 
 
 
 
عشق به هر چیز ...مدتی بعد همان خواستنی را بوجود

 

 

می اورد....پس بخواه... و در رسیدن به ان از تلاش

 

 

 فرو گذار نکن....تنها عشق بورز ...عشق....


در سوگ امام رضا (ع)چقدر گریستیم؟؟؟؟

هوای صحن و سرای تو، پُر از زمزمه است و آسمان آکنده از ذرات لطیف حضوری است که چهره

زائران خسته را می نوازد. در بارگاه تو، هیچ کس غریب نیست. سلام بر تو ای آشنای غریب!

سلام بر تو، که توس، با آمدنت مدینه ایمان شد. و ما هر روز، در «مشهد» عاشقان، نگاهمان را به

نگاه تو پیوند می زنیم.هر سحر، به کوچه های ایوان نگاه روشنت کوچ می کنیم و چون پرنده ای

غریب، به گوشه حَرَمت پناه می بریم.

شهادت امام غریبان حضرت امام رضا (ع) تسلیت باد

مدیران اقتصادی توان «استعفا» دارند؟!

این نوع مدیریت شعار گونه تاکنون دستاوردی جز تضعیف اقتصاد ملی نداشته است و در کمتر از ۳۰ روز بیش از ۳۰ درصد از ارزش پول ملی ایران کاسته شده است. به طور مشخص دلیل این امر حتی برای کسانی که از علم اقتصاد سررشته‌ای ندارند واضح است و عجیب آن است که برای مدیران اقتصادی ما هنور مکشوف نشده است!
سرویس اقتصادی «فردا»: در شرایطی که کشور در مواجهه با توطئه‌های فراوانی برای زمینگر شدن اقتصادی است. بی‌برنامه بودن و مدیریت شعاری برخی دولتمردان تحول تازه‌ای را در بازار سکه و ارز رقم زد که بی‌شک بیش از آنکه دلیل اقتصادی داشته باشد دلیل مدیریتی و راه حل‌های شعارگونه را می‌توان دلیل رخ عیان کردن آن دانست.

وضعیت آشفته و ملتهبی را که اکنون در بازار ارز و سکه پدید آمده است را باید در نوع مدیریتی جستجو کرد که می‌کوشد همه چیز را با ارائه چند جمله شعاری و راه حل‌های مقطعی توجیه یا چاره کند و آخر الامر هم مصائب را به گردن رقبای سیاسی یا توطئه چینی بیفکند.
اکنون بازار ارز در شرایط به سر می‌برد که اختلاف میان نرخ ارز رسمی و بازار که تا سال گذشته رقم چندان چشمگیری نبود اکنون به بیش از ۵۰۰ تومان رسیده است و با کاهش ارزش پول ملی رقم بی‌سابقه ۲۰۰۰ تومانی را برای مبادله هر دلار در بازار شاهد باشیم.

 بی‌شک این امر را نه می‌توان به گردن تحریم‌ها انداخت و نه با طرح ادعاهایی موهوم و دشمن پسند از شعب ابی طالب سخن گفت تا شرایط برای توجیه سوء مدیریت فراهم شود. به طور مشخص پس از اظهارات معاون اقتصادی معاون اول رییس جمهور که اساسا مشخص نیست با چه نهاد بالادستی‌ای درباره آن مشورت شده بود و فرا‌تر از آن از چه جایگاهی در زمینه سیاست‌های پولی و مالی کشور این اظهارنظر صورت گرفت، نرخ سکه و دلار افزایش بی‌سابقه‌ای یافت و در کمتر از یک هفته قیمت سکه ۲۵۰ هزار تومان و قیمت دلار ۳۰۰ تومان افزایش یافت.

این نوع مدیریت شعار گونه تاکنون دستاوردی جز تضعیف اقتصاد ملی نداشته است و در کمتر از ۳۰ روز بیش از ۳۰ درصد از ارزش پول ملی ایران کاسته شده است. به طور مشخص دلیل این امر حتی برای کسانی که از علم اقتصاد سررشته‌ای ندارند واضح است و عجیب آن است که برای مدیران اقتصادی ما هنور مکشوف نشده است. واضح است که یرمایه‌های سرگردان در جامعه به علت رکود تولید وار د بخش دلالی و بازار سکه و ارز شده‌اند و تنها عاملی که می‌تواند از این امر جلوگیری کند در ۲ امر نهفته است؛

۱- رونق تولید

۲- بالا بردن نرخ سود بانکی و انتشار اوراق مشارکت

دولت به طور مشخص در این زمینه هیچ تحرک قابل ذکری را از خود نشان نمی‌دهد و سیاست غلط در طرح هدفمندسازی یارانه‌ها که تمام درآمد حاصل از این طرح را به یارانه نقدی اختصاص داد و سهم تولید و پروژه‌های عمرانی را هیچ انگاشت را ادامه می‌دهد و در کنار این امر روزبه روز شاهد اتخاذ سیاست‌های مقطعی و شعار گونه و لفاظی‌های پرطمطراق در خصوص سر وسامان دادن به بازار هستیم. این امر باعث شده است که برخی از تحلیلگران به این نتیجه برسند که دولت با اتخاذ سیاست‌هایی عامدانه می‌کوشد بازار دلالی و سفته بازی را رونق دهد تا درآمد بیشتری برای رفع کسری‌های خود در مقولات دیگر را فراهم کند.

فارغ از این گمانه زنی‌ها درست یا نادرست اکنون در شرایطی به سر می‌بریم که تنها دلیل آن سوءمدیریت و عدم شناخت بازار و عوامل موثر بر ان است. با این وصف راهکار ساده‌ برای مدیرانی که توان تشخیص بدیهیات اقتصادی را ندارند و در عوض با طرح مسائلی مانند «شعب ابی طالب» اذهان عمومی را ملتهب می‌کنند و با ارائه اخبار غلط بازار را مشوش می‌کنند «استعفا» و سپردن میدان به افراد کاردان و اقتصاد‌شناس است. آیا جز این امر می‌توان راه دیگری را متصور شد؟

پاسخ کریمانه به ایثار پیرزن


امام حسن

روزى امام حسن مجتبى و برادرش حسین علیهمالسلام به همراهى شوهر خواهرشان - عبداللّه بن جعفر - به قصد مكّه و انجام مراسم حجّ از شهر مدینه خارج شدند.

در مسیر راه آذوقه خوراكى آن ها پایان یافت و آنان تشنه و گرسنه گشتند؛ و همین طور به راه خویش ادامه دادند تا به سیاه چادرى نزدیك شدند، پیرزنى را در كنار آن مشاهده كردند، به او گفتند: ما تشنه ایم، آیا نوشیدنى دارى ؟

پیرزن عرضه داشت : بلى ، بعد از آن هر سه نفر از مَركب هاى خود پیاده شدند؛ و پیرزن بُزى را كه جلوى سیاه چادر خود بسته بود، به میهمانان نشان داد و گفت : خودتان شیر آن را بدوشید و استفاده نمائید.

میهمانان گفتند: آیا خوراكى دارى كه ما را از گرسنگى نجات دهى؟

پاسخ داد: من فقط همین حیوان را دارم ، یكى از خودتان آن را ذبح نماید و آماده كند تا برایتان كباب نمایم ؛ و آن را میل كنید.

لذا یكى از آن سه نفر گوسفند را سر برید و پوست آن را كَنْدْ؛ و پس از آماده شدن تحویل پیرزن داد؛ و او هم آن را طبخ نمود و جلوى میهمانان عزیز نهاد؛ و آن ها تناول نمودند.

پیرزن عرضه داشت : پدر و مادرم فداى تو باد! من به جهت خوشنودى خدا به شما خدمت كردم ؛ و انتظار چیزى نداشتم . حضرت دستور داد تا تعدادى گوسفند و یك هزار دینار به پاس ایثار پیرزن تحویلش گردد و سپس او را به برادر خود - حسین علیه السلام - و شوهر خواهرش - عبداللّه - معرّفى نمود؛ و آن ها هم به همان مقدار به پیرزن كمك نمودند

و هنگامى كه خواستند خداحافظى نمایند و بروند گفتند: ما از خانواده قریش هستیم ؛ و اكنون قصد مكّه داریم ، چنانچه از این مسیر بازگشتیم ، حتما جبران لطف تو را خواهیم كرد.

پس از رفتن میهمانان ناخوانده ، شوهر پیرزن آمد؛ و چون از جریان آگاه شد، همسر خود را مورد سرزنش و توبیخ قرار داد كه چرا از كسانى كه نمى شناختى ، پذیرائى كردى ؟!

و این جریان گذشت ، تا آن كه سخت در مضیقه قرار گرفتند؛ و به شهر مدینه رفتند، پیرزن از كوچه بنى هاشم حركت مى كرد، امام حسن مجتبى علیه السلام جلوى خانه اش روى سكّوئى نشسته بود، پیرزن را شناخت .

حضرت مجتبى علیه السلام فورا غلام خود را به دنبال آن پیرزن فرستاد، وقتى پیرزن نزد حضرت آمد فرمود: آیا مرا مى شناسى ؟

عرضه داشت : خیر.

امام علیه السلام اظهار نمود: من آن میهمان تو هستم كه در فلان روز به همراه دو نفر دیگر بر تو وارد شدیم ؛ و تو به ما خدمت كردى و ما را از گرسنگى و تشنگى نجات دادى .

پیرزن عرضه داشت : پدر و مادرم فداى تو باد! من به جهت خوشنودى خدا به شما خدمت كردم ؛ و انتظار چیزى نداشتم .

حضرت دستور داد تا تعدادى گوسفند و یك هزار دینار به پاس ایثار پیرزن تحویلش گردد و سپس او را به برادر خود - حسین علیه السلام - و شوهر خواهرش - عبداللّه - معرّفى نمود؛ و آن ها هم به همان مقدار به پیرزن كمك نمودند.