جملات الهام بخش

ادامه نوشته

راز شفا یافتگان

کاش آهن بودم و قفلی می شدم بر ضریحش،یا تکه ای طلا بر قندیل زیبایش تا مس جانم را در طلای ارادتش بشویم یا یکی کبوتر که جَلد حرمش باشم.
کاش مرهمی می شدم بر تاول پاهای زائران حرمش که فرسنگ ها راه آمده باشند تا کمی عاشقی کنند یا قطره ای عرق بر جبینی چروکیده که مدام چشم می گشاید به جستجوی گنبدی طلایی که از دور،نزدیک می شود .کاش…
حالا که اینها نیستم بگذار  با قلمم خاطرات زائرین  بهشت رضوی را بر سپیدی یک برگ خاطره کنم بگذار….


ادامه نوشته

اندرحکایت دوازدهیمن زوج آوایی

امروز دوازدهمین زوج آوایی( آقا مسعود و گنجی خانم) هم شیرینی آوردن 

به امید اینکه عشق این دو بزرگوار همیشه پایدار بماند شیرینی شان را می خوریم 

دلم چیز دیگری می خواهد

احساسی که  در قلبم پر پر میزند، قلمم را وادار به نوشتن می کند.

 انگارکه این قلب، حرف هایی نو برای گفتن دارد. و اکنون تو ای قلم! مأموری که بنویسی!

بنویس برای خدا!! 

خدایا!

  اکنون که این حرفها را برایت می نویسم، در همین چند قدمی میزکارم زائرینی مشغول بستن بار سفر هستند وتو می بینی که  چه حسرت وار آنها را می نگرم .

خدایا در نقشه جغرافیای زمین، مسیرکعبه ات را یافته ام اما کعبه ات را در کدام نقطه نقشه جغرافیای دل، بجویم!؟

آنجایی که گفته ایحی علی الصلاهیا آنجا که ندا داده ای "حی علی خیرالعمل

خدایا! اکنون که بندگانت به دور حریم خانه ات می گردند، دل من هم همان حوالی است.

می دانم که تو همه جا هستی ، می دانم که در همین زمان که انگشتانم این کلمات را می نگارند مرا به نظاره نشسته ای .

اما دلم چیز دیگری می خواهد! دلم مدینة النبی و زیارت بقیع را می خواهد؛ دلم گنبد خضراء و مسجد الحرام را می خواهد،دلم کعبه ای می خواهد که به دورش طواف عشق به جا آورم .

خدایا !دلم همان خوبی هایی را می خواهد که زائران را امسال هم راهی خانه ات کرده.

خدایا نمی دانم اکنون، آنجا چه خبر است؟! اما کاش آنجا بودم که می نوشتم تمامی آن خبرهای خوب را؛ کاش می نوشتم و گزارش می دادم شرح حال آن ماجراهای زیبا را؛ کاش بودم ...

 خدایا !گرچه اکنون که حجاج بیت الحرام را بدرقه می کنم دستی تکان می دهم  و به انتظار بازگشتشان می نشینم؛ اما اگر تو بخواهی با تمام این زائرین طواف خواهم کرد، سعی صفا و مروه به جای خواهم آورم و ابلیس را نشانه خواهم گرفت؛ به امید آنکه با سوغات بخششت به خویشتن خویش برگردم.

و شما ای زائرین حریم حرم!

اکنون که قدم در راه خدا نهاده اید  و رو به سوی قبله معبود کرده اید، در تمامی مناجات هایتان به یاد داشته باشید که اینجا ما ملتمس دعاییم.ای زائرین! اکنون که دست از غیر او  شسته اید و در انتظار رحمتش نشسته اید،

بر خوان پر کرمش ما را هم دعا کنید،

 چرا که خوب می دانیم اگر بدهد کریم است  و  اگر ندهد حکیم !

 

دلنوشته ی من

چادر نورانی

با صدای جیغ زن از خواب پرید.

_<نور! یک نور عجیب در اتاق است!!>

مرد یهودی از خواب پرید و با شتاب به سمت اتاق رفت.چادررا که دید,همه چیز به یادش آمد.

چادر فاطمه(س)را به جای قرض به علی(ع) امانت گرفته بود.حالا نور چادر اتاق را پر کرده

بود.مرد یهودی و همسرش از تعجب و شگفت زدگی اقوامشان را خبر کردند و برای دیدن چادر

نورانی به منزل آوردند.با دیدن نور چادرفاطمه(س)هشتاد نفراز یهودی های مدینه مسلمان شدند.

بحار ج 43 ص 40 و خلاصه ای از این روایت در مناقب شهرآشوب ج 3 ص 118117 ,منتهی الآمال ص 160

حجاب,رساندن زن به رتبه عالی معنویت است.

نشسته‌ام بنویسم حرم، حرم... بانو/ همه زمین و زمان را به دست تو دادند

 دوباره قم به برکت نامت آذین بندی شد و مردم دلهایشان را به بهانه میلادت به صحن آینه‌ها آورده‌اند.

 شب و روزی بر این شهر می‌گذرد که سایر شهرهای عالم قبطه‌اش را می‌خورند و حسرتش را می‌برند.

چه بسیار دلها که از فرسنگ‌ها راه به دور گنبدت پر می‌کشد و طواف عشق را به جای می‌آورد و چه چشم‌ها که از برکت نگاه بر زیارت نامه‌ات دوباره روشن می‌شود.


نشسته‌ام بنویسم حرم، حرم... بانو

چه خوب شد که دوباره کبوترم بانو

نشسته‌ام بنویسم، مرا رها نکنی

که بی تو راه به جایی نمی‌برم، بانو


تویی آن بانوی کرامت و خود می‌دانی که دخیل بستن برتو چه خیرها دارد.


بانوی مهربانی‌ها! این روزها که روزهای غربت انسان بر زمین است، این روزها که دیگر نه تنگی زمین که تنگی دل بندگان خدا راه‌ها را می‌بندد و این روزها که دیگر دستها برای کمک به دیگران عقب می‌کشند، دعایت بیش از همیشه مرحم است و یادت فراتر از هر نامی آرامش بخش.


بانوی زیبایی‌ها! چشمانمان را به دیدن بدی‌ها عادت داده‌ایم و خدا می‌داند که چه راحت و بدون دغدغه از کنار خوبی‌ها می‌گذریم...چشمانمان با حقیقت زیبایی‌ها غریبی می‌کند و این همه از چنته‌های خالیمان است.


در شب و روز میلادت چه بسیار چشم‌ها که به اشک‌های شوقت تطهیر و چه دل‌هایی که با وجود سیاهی و کبودی با نور مرحمت تو روشن می‌شوند.

 




بانوی کرامات! سایه بخل و کم فروشی در هرچیز به گونی‌ای بر حیاتمان سنگینی می‌کند که گویا با ما به دنیا آمده و آسمان دلهایمان را با هر بهانه‌ای طوفانی می‌کند، ما را چه شد که دیگر حتی در محبت نیز بخل می‌ورزیم؟


ما را چه شد که با وجود دم زدن از رسول الله، علی(ع) و حسین(ع) در روزمرگی شعارهایمان را فراموش می‌کنیم و آمالمان می‌شود هرآنچه از خوبی‌ها به دور است... ما را چه خواهد شد اگر این مسیر را بدون بخشش و کرامت شما طی کنیم؟


بانوی خوبی‌ها! دستمان را همچو دست مادری مهربان بگیر و از هرآنچه تا امروز برما گذشته است بگذر و توشفیعمان باش در هر دو جهان...


بهانه گیری‌هایمان را به دل نگیر و توجیهاتمان را نشنیده بگیر...


چهار امام کمال تو را بیان کردند

چهار امام جلال تو را خبر دادند

چهار امام نوشتند احترام تو را

شکوه نام تو را، جلوه ی مقام تو را


آری بانوی پاکی‌ها! تو را به حق هر آنکه قول شفاعتت را داده است، به حق هرآنکه از راهی دور در انتظار دیدارت لحظه‌ها را سپری کرده است و تو شدی سفیر عشقش، شفاعت بارانی‌ات را نصیبمان کن...


بانوی بی پناهان و دردمندان! شب و روز میلادت چه بسیار آه‌ها و استغاثه‌ها را که نمی‌شنوی و چه اشک‌ها و گریه‌ها را که نمی‌بینی... در حرم امن تو غرور و تکبر جایی ندارد و هرآنکس با امیدی به این حریم پا می‌نهد یک نگاه توبرایش بس است...


کریمه! سفره نان را به دست تو دادند

همیشه روزی مان را به دست تو دادند

چگونه دل نگران قیامتم باشم

دلِ منِ نگران را به دست تو دادند


بانو! نگاهت را از مردمان این شهر دریغ نکن! چتر کرامتت را برسر همه بندگان خوب خدا برپا دار و یک بار دیگر درس مهربانی و بخشش را به ما گنه کاران بیاموز...

دنبال خدا نگرد!

 

 
به دنبال خدا نگرد خدا در بیابان های خالی از انسان نیست
خدا در جاده های تنهای بی انتها نیست
به دنبالش نگرد
 
خدا در نگاه منتظر کسی است که به دنبال خبری از توست
خدا در قلبی است که برای تو می تپد
خدا در لبخندی است که با نگاه مهربان تو جانی دوباره می گیرد
 
خدا آن جاست
در جمع عزیزترین هایت
خدا در دستی است که به یاری می گیری
در قلبی است که شاد می کنی
در لبخندی است که به لب می نشانی
خدا در بتکده و مسجد نیست
گشتنت زمان را هدر می دهد
خدا در عطر خوش نان است
خدا در جشن و سروری است که به پا می کنی
خدا را در کوچه پس کوچه های درویشی و دور از انسان ها جست و جو مکن
خدا آن جا نیست
 
او جایی است که همه شادند
و جایی است که قلب شکسته ای نمانده
در نگاه پرافتخار مادری است به فرزندش
در نگاه عاشقانه زنی است به همسرش
باید از فرصت های کوتاه، زندگی جاودانگی را جست
زندگی چالشی بزرگ است
مخاطره ای عظیم
فرصت یکه و یکتای زندگی را
نباید صرف چیزهای کم بها کرد
چیزهای اندک که مرگ آن ها را از ما می گیرد
زندگی را باید صرف اموری کرد که مرگ نمی تواند آن ها را از ما بگیرد
زندگی کاروان سرایی است که شب هنگام در آن اتراق می کنیم
و سپیده دمان از آن بیرون می رویم
فقط چیزهایی اهمیت دارند
چیزهایی که وقت کوچ ما از خانه بدن با ما همراه باشند
همچون معرفت بر الله و به خود آیی
 
خداوند زندگی را به ما نبخشیده است تا از آن روی برگردانیم
سرانجام خداوند از من و تو خواهد پرسید: آیا «زندگی» را «زندگی کرده ای»؟

وقتی گریه کردم گفتند بچه ای!

          وقتی خندیدم گفتند دیوانه ای! 

               وقتی جدی بودم گفتند مغروری!

                    وقتی شوخی کردم گفتند سنگین باش!

                         وقتی سنگین بودم گفتند افسرده ای!

                              وقتی حرف زدم گفتند پــــرحرفی!

                                   وقتی ساکت شـدم گفتنـد عاشقی!

     اما گریه شاید زبان ضعف باشد، شاید خیلی کودکانه،

            شاید بی غرور، اما هرگاه  گونه هایم خیس می شود

                 میدانم نه ضعیفم، نه یک کودک. می دانم پر از احساسم.

آزارم می دهی . . . به عمد  . . . 

 

اما من آنقدر خسته ام  . . .

 

آنقدر شکسته ام که هیچ نمی گویم . 

 

نه گله ای . . . 

 

نه شکوه ای . . .

 

حتی دیگر رنجیدن هم از یادم رفته است .

 

دیگر چیزی برای دلبستن نمانده است  . . . !

 

انتظار بی مفهوم است . . . ! 

 

نه کینه ای . . .  نه بغضی . . .  نه فریادی . . . 

 

فقط صدای نم نم باران

 

این منم که به وسعت دل زمین می گریم .

یک سخن زیبا از مولا

من  و خدا


دیشب با خدایم دعوایم شد... با هم قهر کردیم

فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد

گرفتم گوشه ایی نشستم چند قطره اشک ریختم و خوابم برد

صبح که بیدار شدم مادرم گفت

نمی دانی از دیشب تا صبح چه بارانی آمد


آیا می دانید که اگر شما در حال حمل قرآن باشید ،

شیطان دچار درد شدید در سر میشود


و باز کردن قرآن ، شیطان را تجزیه می کند


و با خواندن قرآن ، به حالت غش فرو میرود..

 

و باعث در اغما رفتنش میشود؟؟؟؟


و آیا شما می دانید که هنگامی که می خواهید 

این پیام را به دیگران ارسال کنید ،


شیطان سعی خواهد کرد تا شما را منصرف کند؟؟؟؟


فریب شیطان را نخور!!!!

 

پس این حق را دارید که این پست رو کپی کنید

 و توی وب هاتون بذارید.....

التماس دعا


هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد
پشتــــــــ ایـن چهــــره ی آرام،
در دلــــــــــم چــه مـی گـذرد!
نـــه نمیــــدانــــی!
هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد
ایـــن آرامــش ظــاهــر و ایــن دل نــا آرام
چقــــدر خستـــــــه ام میـــکنــد…!

برای خدا

چند کلمه حرف قشنگ

هزینه‌های ریالی چادری بودن

 

میانگین قیمت هر قواره چادر مشکی موجود در بازار از ۴۰ تا ۶۰۰ هزار تومان است؛ همچنین مانتوهایی با قد و آستین‌های بلند، عرض آزاد و گشاد و رنگ‌های موقر نیز تا چند برابر دیگر مانتوها قیمت دارند.

 وبلاگ بین‌الطلوعین نوشت:

به طور میانگین هر بانوی چادری ایرانی طی زندگی روزمره خود از ۳ عدد چادر برای پوشش در محیط بیرون از منزل و فعالیت‌های روزمره، پوشش در میهمانی‌ها، پوشش در محیط‌های شغلی و دانشگاهی و حوزوی، پوشش در مسافرت‌ها (سیاحتی و زیارتی) و دیگر محیط‌های اجتماعی استفاده می‌کند و میانگین عمر استفاده از یک چادر (در صورت عدم آسیب دیدگی) یک سال است.


همچنین بر اساس تحقیقات میدانی در ۳ بازار میدان هفت تیر، امامزاده حسن (ع) و سه راه جمهوری، مانتوهای مورد استفاده زنان چادری که دارای ویژگی‌های خاصی مانند داشتن قد و آستین‌های بلند، عرض آزاد و گشاد و رنگ‌های موقر است بعضاً تا ۱۰ برابر دیگر مانتوها که عموماً فاقد ویژگی‌های مذکور است قیمت دارند.


طبق این بررسی نهایتاً مشخص شد که یک بانوی چادری به ازای چادری بودنش در طول یک سال به طور میانگین متحمل پرداخت هزینه‌ای در حدود ۸۰۰ هزار تا یک میلیون تومان می‌شود و این در حالی است که اگر چادرش را کنار بگذارد و با مانتوهایی که فاقد معیارهای حجاب اسلامی هستند پا در محیط اجتماعی بگذارد این هزینه به مراتب کمتر برایش تمام خواهد شد.


قیمت حدودی یک قواره از انواع چادر مشکی (ساده):


-نازک گل ضخیم (۴۰ هزار تومان)


-حریر کره (از ۶۰ تا ۸۰ هزار تومان)


-حریر ژاپن (۱۶۰ هزار تومان)


-کرپ ناز ژاپن (۱۸۰ هزار تومان)


-الگانس خامه دوزی ژاپن (از ۱۸۰ تا ۶۰۰ هزار تومان)


-میتسوبیشی ژاپن (از ۲۵۰ تا ۶۰۰ هزار تومان)


هزینه دوخت این چادرها، بسته به جنسشان از ۱۰ هزار تومان تا ۲۰ هزار تومان متغیر است.


البته به جز چادر مشکی ساده، چادرهای مشکی مانند چادر ملی، چادر دانشجویی، چادر کمری، چادر شال‌دار، چادر اماراتی، چادر لبنانی، چادر صدفی لبنانی، چادر حجازی و چادر جلابیب هم مورد استفاده زنان کشور ماست؛ و علاوه بر چادر مشکی، چادرهای سفید (برای نماز) و چادرهای رنگی مجلسی نیز در میهمانی‌ها و مجالس خانگی مورد استفاده قرار می‌گیرند.


لذا با این تفاسیر، بسیار جای تعجب دارد که سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران که تحت نظارت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به فعالیت می‌پردازد، در برخی از سریال‌ها و فیلم‌های سینمایی خود، برای اینکه بخواهد خانواده‌ای را متمول و ثروتمند نشان دهد، بانوان آن خانواده را با مانتو و برای نمایش خانواده‌ای فقیر یا زندانی و مجرم بانوان آن را با چادر به تصویر می‌کشد!

مرد ذلیل!