«قلب کوچک»


مادربزرگم می‌گوید: قلب آدم نباید خالی بماند. اگر خالی بماند، ‌مثل گلدان خالی زشت است و آدم را اذیت می‌کند.

من قلب کوچولویی دارم؛ خیلی کوچولو؛ خیلی خیلی کوچولو.

مادربزرگم می‌گوید: قلب آدم نباید خالی بماند. اگر خالی بماند، ‌مثل گلدان خالی زشت است و آدم را اذیت می‌کند.


برای همین هم، مدتی ست دارم فکر می‌کنم این قلب کوچولو را به چه کسی باید بدهم؛ یعنی، راستش، چطور بگویم؟ ‌دلم می‌خواهد تمام این قلب کوچولو را مثل یک خانه قشنگ کوچولو، به کسی بدهم که خیلی خیلی دوستش دارم...

یا... نمی‌دانم...


کسی که خیلی خوب است، کسی که واقعا حقش است توی قلب خیلی کوچولو و تمیز من خانه داشته باشد.


خب راست می‌گویم دیگر . نه؟

پدرم می‌گوید:‌ قلب، مهمان خانه نیست که آدم‌ها بیایند، دو سه ساعت یا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند. قلب، لانه‌ی گنجشک نیست که در بهار ساخته بشود و در پاییز باد آن را با خودش ببرد...


قلب، راستش نمی‌دانم چیست، اما این را می‌دانم که فقط جای آدم‌های خیلی خیلی خوب است. برای همیشه ...


خب... بعد از مدت‌ها که فکر کردم، تصمیم گرفتم قلبم را بدهم به مادرم، تمام قلبم را تمام تمامش را بدهم به مادرم، و این کار را هم کردم اما...


اما وقتی به قلبم نگاه کردم، دیدم، با این که مادر خوبم توی قلبم جا گرفته، خیلی هم راحت است، باز هم نصف قلبم خالی مانده...


خب معلوم است. من از اول هم باید عقلم می‌رسید و قلبم را به هر دوتاشان می‌دادم؛ به پدرم و مادرم.

پس، همین کار را کردم.


بعدش می‌دانید چطور شد؟ بله، درست است. نگاه کردم و دیدم که بازهم، توی قلبم، مقداری جای خالی مانده...


فورا تصمیم گرفتم آن گوشه‌ خالی قلبم را بدهم به چند نفر؛ چند نفر که خیلی دوستشان داشتم؛ و این کار را هم کردم:


برادر بزرگم، خواهر کوچکم، پدر بزرگم، مادر بزرگم، یک دایی مهربان و یک عموی خوش اخلاقم را هم توی قلبم جا دادم...


فکر کردم حالا دیگر توی قلبم حسابی شلوغ شده... این همه آدم، توی قلب به این کوچکی، مگر می‌شود؟


اما وقتی نگاه کردم،‌خدا جان! می‌دانید چی دیدم؟

دیدم که همه این آدم‌ها، درست توی نصف قلبم جا گرفته‌اند؛ درست نصف!

با اینکه خیلی راحت هم ولو شده بودند و می‌گفتند و می‌خندیدند. و هیچ گله‌یی هم از تنگی جا نداشتند...


من وقتی دیدم همه‌ی آدم‌های خوب را دارم توی قلبم جا می‌دهم، سعی کردم این عموی پدرم را هم ببرم توی قلبم و یک گوشه بهش جا بدهم... اما... جا نگرفت... هرچی کردم جا نگرفت...


دلم هم سوخت... اما چکار کنم؟ جا نگرفت دیگر. تقصیر من که نیست حتما تقصیر خودش است. یعنی، راستش، هر وقت که خودش هم، با زحمت و فشار، جا می‌گرفت، صندوق بزرگ پول‌هایش بیرون می‌ماند و او، دَوان دَوان از قلبم می‌آمد بیرون تا صندوق را بردارد...

زن که باشی...

زن كه باشي....


زن که باشی گاهی رهایش می کنی و پشت سرش آب می ریزی

و قناعت می کنی به رویای حضورش

به امید اینکه او خوشبخت باشد

دست خودت نیست

زن که باشی

همه ی دیوانگی های عالم را بلدی

اندر فواید باران

به قــــــــــــــول حسین پناهی:



پنجره را باز کن

و از این هوای مطبوع بارانی لذت ببر...

خوشبختانه

باران ارث پدر هیچکس نیست


11 معجزه بعد از عاشورا


ادامه نوشته

درد...


چه حقیرند مردمی که نه جرأت دوست داشتن دارند و نه اراده‌ی دوست نداشتن و نه لیاقت دوست داشته شدن و نه متانت دوست داشته نشدن و مدام شعر عاشقانه می‌خوانند

و تراژدی غم‌انگیز انسان این است که آنچه هست، نباید باشد و آنچه باید باشد، نیست و همه حرف‌ها همین است وهمه‌ی دردها همین جا است. درد روح این است و این است که: «انسان شقایقی است که با داغ زاده است.»

حقایقی در مورد آدمها

وقتی شخصی حتی به چیزای الکی زیاد میخنده، مطمئن باشید که عمیقا غمگینه.
وقتی کسی زیاد میخوابه، مطمئن باشید که تنهاست و انگیزه کاری نداره.
.
وقتی شخصی کم حرف میزنه و اگر هم حرف بزنه حرفشو سریع میگه، مطمئن باشید که رازی رو حفظ میکنه
وقتی کسی نمیتونه گریه کنه نشون دهنده شکنندگی و ضعف اونه


.
وقتی کسی غیر عادی غذا میخوره بدونید که اضطراب داره
وقتی کسی واسه چیزای کوچیک گریه میکنه، یعنی دل بی گناه و نرمی داره
.
اگه کسی به خاطر چیزای احمقانه و کوچیک از دستت عصبانی شد، یعنی که خیلی دوستت داره
انسان های قوی می دانند چگونه به زندگی شان نظم دهند. حتی زمانی که اشک در چشمانشان حلقه می زند همچنان با لبخندی روی لب می گویند: من خوب هستم

اتفاق امروز

امروز

من  و ۳ تای دیگه

یک فکر کردیم

فکری که خییییلی خوب بود

و قراره یک کاری کنیم

کاری که خیلیییییییییییی خوب هست

و این طور امروز ما شادمان شدیم

خدا کنه که کارما خوب بگیره

نذار چپ کنم...



سلام خدای بزرگ ...

من صاحب همون آینه قدیمی ام !


میدونم شاید نشناختیم ؛


میدونم ؛


اما ...


به دستات نیاز دارم ؛


میشه زنگارای دلمو بسابی!


                               لطفا ...!!!


                  من تنهایی از پسش بر نمیام !




منتظرتم خدای عزیز ...


میترسم تو اتوبان زمان ،


چشمام کم سو بشه ؛


و تو رو نبینم !


میدونی که تو این جاده زندگی ،


توقف ممنوعه !!!


زود بیا...


خیلی زود !!!


ترمز بریدم!


نذار چپ کنم...

خدایا ممنون برای همه چیز

بدون شرح

آدما چه جوری هستن ?


بعضی از آدم ها جلد زرکوب دارند . بعضی ضخیم و بعضی جلد نازک . 


بعضی از آدم ها با کاغذ کاهی چاپ می شوند و بعضی با کاغذ خارجی . 


بعضی از آدم ها ترجمه شده اند . 


بعضی از آدم ها  تجدید چاپ می شوند و بعضی از آدم ها فتوکپی آدم های دیگرند . 


بعضی از آدم ها با حروف سیاه چاپ می شوند و بعضی از آدم ها صفحات رنگی دارند .


بعضی از آدم ها تیتر دارند ٬ فهرست دارند و روی پیشانی بعضی از آدم ها نوشته اند : حق هر گونه استفاده ممنوع و محفوظ است . 


بعضی از آدم ها قیمت روی جلد دارند . بعضی از آدم ها با چند درصد تخفیف به فروش می رسند وبعضی از آدم ها بعد از فروش پس گرفته نمی شوند . 


بعضی از آدم ها نمایشنامه اند و در چند پرده نوشته می شوند . 


بعضی از آدم هافقط جدول و سرگرمی دارند و بعضی از آدم ها معلومات عمومی هستند . 


بعضی از آدم ها خطخوردگی دارند و بعضی از آدم ها غلط چاپی دارند . 


از روی بعضی از آدم هاباید مشق نوشت و از روی بعضی از آدم ها باید جریمه نوشت . 


بعضی از آدم ها را باید چند بار بخوانیم تا معنی آنها را بفهمیم و بعضی از آدم ها را باید نخوانده دور انداخت.


به نظر شما ( اگه کسی نظر بده ! ) آدما چه جوری هستن . خودتون چه جوری هستین !


در مورد خودم  دارم فکر میکنم !

ای مه من پنهانی

سفرت گشته چرا طولانی


از چه رو ای مه من پنهانی


آنقدر ، ذکر فرجت می خوانم


تا که آخر ز سفر باز آیی

بدون شرح

1379521_427174517383155_507326325_n.jpg

حرفهایم با خدا

 

خـُבایـــــا...

میخواهَـــمـ اعترافـــــ ڪـُنمـ

בیگــَــر نمےتوانَــمـ ؛

خَـــستـﮧ امـ....

مـَטּ امانَتـــ בار خوبے نیستَــمـ

مَرا از مَـטּ بگیــــر .... مالِ خوבتـــ

مـَטּ نمےتوانــَم نِــگهش בارَمـــ


ﺧﻮﺩﻡ جان … ﻣﻨﻮ ﺑﺒﺨﺶ !

ﻣﻦ ﯾﮏ ﻋﺬﺭﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﻪ “ﺧﻮﺩﻡ” ﺑﺪﻫﮑﺎﺭﻡ :

برای ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺗﯽ ﺑﻮﺩم

ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﯾﮏ ﺭﻭ ﺑﻮﺩﻡ

ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻏﺮﻭﺭﻡ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﻢ

ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻡ

ﺧﻮﺩﻡ جان … ﻣﻨﻮ ﺑﺒﺨﺶ !


ته قصه؟؟؟؟

خدایا!!!




 دستانم را زدم زیر چانه ام .....




  مات و مبهوت نگاهت میکنم .....




 طلبکارنیستم....




 فقط مشتاقم بدانم ته قصه چه میکنی بامن؟؟!!  


لــــــــحظه های ســــکوتم؛

پـــــر هیاهــــــــــو ترین دقــــایق زندگیم هستند

مــــــملو از آنــــــچـــه

مــــی خواهم بـــــــــــــــگویم

و

نــــــــــــمی گـــــویم...!!! 


چگونه امام علی را بشناسیم؟

 شناخت علی «ذهنیت» است، 

و حب علی، «احساس» است، 

اما تشیع علی، «عمل» است. 

نباید «تشیع» علی را با «تملق» علی اشتباه گرفت. 

غیر از هزاران درس که از سخن علی، سکوت علی، عمل علی، جهاد علی، اندیشه ی علی 

و ... می توان آموخت، سه درس دیگر باید از علی آموخت: 

۱- درسی که باید از «خاندان علی» آموخت. 

۲- درسی که باید از «جبهه دوستان علی» آموخت.

۳- درسی که باید از «جبهه دشمنان علی» آموخت. 

چهره های پلید دشمنان است که چهره ی پاک علی را نمودار می کند. چنانکه توحید را کسی می فهمد که بداند شرک چیست. 

یکی از ابعاد بسیار باشکوه و آموزنده ی زندگی علی، رفتار علی با دشمنان خود اوست. 

نمی توان به راستی از حق سخن گفت و باطل را کاری نداشت. 

باطل به تو کار خواهد داشت! 

نمی توان به دوستی از علی سخن گفت و به معاویه کار نداشت. 

معاویه به تو کار خواهد داشت...

خــوردن غــصـه  حـــرام اســت


هــمـانـطـورکــه خــوردن شــراب حــرام اســت ،


خــوردن غــصـه هــم حـــرام اســت


و خـــوردن هـیـچ چــیـز مــثـل خــوردن غــصـه حــرام نــیـسـت ...


اگـر مــا فـهـمیدیــم کــه جـهان دار عــالم اوســت ، دیــگـر چـه غصــه ای بــایـد بخـــوریـم ؟.....


"دکتر الهی قمشه ای"