این ۱۰ رفتار را در دوران نامزدی جدی بگیرید

 

 

یکی از حساس‌ترین لحظات زندگی دختر و پسرجوان، دوران نامزدی است که در این دوره طرفین باید تا حدی به شخصیت درونی همدیگر پی ببرند.

 در دوران نامزدی اگر دختر و پسر بخواهند به شخصیت واقعی یکدیگر پی ببرند، باید با هم صادق باشند؛ اما متاسفانه برخی افراد در این دوره صداقت نداشته و با اعمال فریبکارانه فرد مقابل خود را فریب می‌دهند. در این‌باره «حسن میرزا حسینی» دکترای روانشناسی و استادیار دانشگاه، به برنا می‌گوید:

دوران نامزدی، دوره‌ای کاملاً حساس است که در آن دختر و پسر باید به شناخت همدیگر، بپردازند. در این دوران جوانان با فرصت دادن به همدیگر می‌توانند بیشتر طرف مقابل را بشناسند. بنابراین هر چقدر آنها باهم صادق‌تر باشند، به نفع خودشان کار کرده اند. در این برهه از زمان، دختر و پسر باید همانطور که هستند، رفتار کنند.

البته باید بدانید که با یک و یا دوجلسه نمی‌توان راهکارهایی را در نظر گرفت که دختر و پسر همدیگر را بشناسند؛ زیرا آنها روانشناس ماهر و خبره‌ای نیستند که رفتار فریبکارانه و یا فیلم بازی کردن طرفین را حدس بزنند. اما با بررسی، تحقیق و تفحص می‌توان به شخصیت ذاتی فرد تا حدودی پی برد.

در دوران نامزدی  به دختر و پسر فرصت بیشتر داده می شود که در موقعیت‌های اجتماعی قرارگیرند، به شخصیت اصلی و واقعی همدیگر بیشتر، دست پیدا کنند و حتی می توان در این دوران  رفتار آنها را متناسب با موقعیت سنجید.

بعضی از رفتارها در زندگی زناشویی ضعف آن زن و شوهر محسوب می‌شود که در دوران نامزدی می‌توان تا حدودی به آن پی برد، مانند:

 

 

 

ادامه نوشته

مثل یک رنگین کمون هفت رنگ

مثل یک رنگین کمون هفت رنگ

سرگذشت زندگیمون رنگ رنگ


ای صمیمی ، ای قدیمی ، ای هم قطار

بر دل شب ، شبنم عشقی بکار


شهر شب با مردم چشمک زنش

 غصه‌ها را ریخته تو دامنش


ازدحام کوچه‌های بی کسی

 پرشده ازیک بغل دلواپسی


این منم دلواپس بود و نبود

 از غم ای کاش ها چشمم کبود


تا به کی از آرزوها مون جدا

 با تو هستم ، با تو هستم ای خدا


بقچه‌ی عشقم همیشه باز باز

 جانمازم تشنه‌ی راز و نیاز


هم زبونی ها اگر شیرین‌تر،

 همدلی از همزبونی بهتره

پنجمين جشنواره تئاتر خراسان جنوبي در فردوس آغاز به كار كرد

 

 
پنجمين جشنواره تئاتر خراسان جنوبي، امروز با حضور 120 نفر هنرمند از شهرستانهاي بيرجند - سرايان - سربيشه - فردوس در محل تالار محراب فردوس آغاز به كار كرد.

در طول چهار روز برگزاري اين جشنواره هشت كار نمايشي اجار و در پايان مورد نقد و كارشناسي قرار مي گيرند.
رئيس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامي فردوس به خبرنگاران گفت : پس از انتخاب هيات داوران يك يا دو اثر به جشنواره منطقه اي راه مي يابد.
'عليرضا ايماني' اضافه كرد: در اين جشنواره نمايشهاي 'در قاب پنجره ' به كارگرداني عليرضا عبدالهي از سرايان ، 'ماه مهر از سال شصت ' به كارگرداني ندا ملكي از بيرجند ، 'سقوط سايه ها ' به كارگرداني حسين يوسفي از سربيشه ، 'قلك هاي استخواني ' به كار گرداني حسين پرتوي از سرايان ، 'مرد گلداني ' به كارگرداني حسين ابراهيمي از فردوس ، 'گانتلت ' به كارگرداني مليحه محمدي از بيرجند ، 'چولي قزك ' به كارگرداني علي شريفي از بيرجند و 'اتوبوس ' به كارگرداني حسين ابراهيمي از فردوس به روي صحنه خواهند رفت.
وي يادآور شد : اين نمايشها از ميان 20 متن نمايشي برگزيده شده اند

باشه به دور خود دیوار می کشم!!!

گاهی باید به دور خود یک دیوار تنهایی کشید

نه برای اینکه دیگران رااز خودت دور کنی

بلکه برای اینکه ببینی برای چه کسانی اهمیت داری که این دیوار رابشکند.

برگرفته از پلاک

زندگی یعنی این!!!!

زندگی کردن رو یاد بگیرید آهای اونایی که هی نق می زنید!!!

هنوز هم جستجوی خاطراتم را در سر می پرورانی؟؟؟؟؟؟

تلنبار خاطرات خاک گرفته ام را
اگر می خواهی جست و جو کنی

به حتم در میان پستوهای بی حوصلگی ام می یابی
اما بی محابا در نزن که گرد دلم
تا ابد به سرفه ات می اندازد
و عزای سیاه پوشش به گریه ات
ارام که امدی
اول از ایینه تنهایی بپرس از کدام سو
انگاه به نرمی قدم بردار
که ناگزیر تخته های زوار در رفته روحم
پای برهنه ات را به خراش نیندازد
به گمانم جایی برای تکیه کردن نیست
تنها شانه های پوشالی مترسک خنده هایم
که ان هم استراحتگاه ناامنی است
اخر بارها هجوم سخت کلاغ های سیاه را دیده است
تصمیم با خودت...
هنوز هم جستجوی خاطراتم را در سر می پرورانی

«  ز   ن    د    گ     ی‏»

ز: زندگي زردي رخسار درختان تک است - زندگي زيستن و ساز اميد گلي است در تب باد که نيفتد  ز پاي... شايد هم زندگي، راز يک برگ درخت است که بر وسعت صحراي جنون افتاده و به زير کف پاي عابران مي گريد.‏

‏زندگي زود نرنجيدن و زنگ خطر است‏

ن: زندگي، ناز سمين است و يا ناز گلي که به بلبل روا
 مي دارد وقت دعوت به کاشانه خويش

زندگي، نرمي دستان لطيفي است که با آتش عشق اثرش بر دل بيماربه جا مي ماند و گهي نيز، نازو زدن دوست به دوستي دگر است که ندارند صداقت به زمان

‏"زندگي نبض غريبي است که گهي تند و گه آهسته زند"‏

د: زندگي درد و يا داد جدايي و غم است ديده را در همه لحظه نم است

يا به سر داشتن يار وفادار که کم است

گاهي اوقات چو يک دام بزرگي است که بيفتيم درآن و کسي نيست که بر ما نظري اندازد

‏"زندگي چند دم و باز دم به گلوگاه دل است که به آن محتاجيم"‏

گ: زندگي: گرمي عشق است که بر طاق پر از سردي دل مي ماند

زندگي: گريه گلبرک درختي است که اشکش به صبح بر خم چهر زمين مي افتد

زندگي هست، گداز از تب هجر... گه گداري يه سري بر همه آفاق زدن

‏"زندگي هست گله از گرد زمان"‏

ي: و در آخر، يک جرعه زهري است که نوشيدن آن بر من و تو وهمه کس واجب و بس و يا کهنه شرابيست که کم گير همه مي آيد

زندگي، يار وفادار و شايد جفاکار جهان است که با خود همه شادي و لبخند و گهي گريه و غم مي آرد.‏

زندگي چيزي نيست که نويسد رسان با همه احساس از آن زندگي باور تاريکي هاست و من و تو همي تا که به باور برسيم زندگي مي رود از دست چو به چشم هم زدني خدا
مي داند زندگي چيست، خدا مي داند.......‏

ليک با اين همه واژه زندگي هيچ قدري نيست که تواند شکند شاخه اي از مهر تو و يا که گلبرگ وفاي تو واميد تو را بر اثر باد به دور اندازد

ساقه هاي من و تو سخت تر و محکم تر از آنند که بيفتند بر زمين

زندگي هست بسي عشق و اميد

‏"زندگي چند خط کوتاه بيش نيست ما بسي آن را بزرگ پنداشتيم"‏

شعر از: محمدرضا (ا... رسان) سلماني (برگرفته از روزنامه آوای خراسان جنوبی)

خاطرات كودكي زيباترند
يادگاران كهن مانا ترند
درس‌هاي سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود



درس پند آموز روباه وکلاغ
روبه مكارو دزد دشت وباغ
 
روز مهماني كوكب خانم است
سفره پر از بوي نان گندم است

 
كاكلي گنجشككي با هوش بود
فيل ناداني برايش موش بود



با وجود سوز وسرماي شديد
ريز علي پيراهن از تن ميدريد

 

تا درون نيمكت جا ميشديم
ما پرازتصميم كبري ميشديم



پاك كن هايي زپاكي داشتيم
يك تراش سرخ لاكي داشتيم
 


كيفمان چفتي به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هايش درد داشت
گرمي دستان ما از آه بود
برگ دفترها به رنگ كاه بود


مانده در گوشم صدايي چون تگرگ
خش خش جاروي   با پا روي برگ
همكلاسي‌هاي من يادم كنيد
بازهم در كوچه فريادم كنيد
 

 

 

 


ياد آن آموزگار ساده پوش
ياد آن گچ‌ها كه بودش روي دوش
اي معلم ياد و هم نامت بخير
ياد درس آب و بابايت بخير


اي دبستاني‌ترين احساس من
بازگرد اين مشق‌ها را خط بزن

برگرفته از یک سایت

چند ضرب المثل !!!!

زن خودش را خوشگل میکند چون خوب فهمیده که چشم مرد تکامل یافته تر از عقل اوست. دوریس ري





مردها جنگ را دوست دارند چون بخاطر جنگ ظاهری جدی پیدا میکنند و این تنها چیزیست که نمیگذارد زنها بهشان بخندند. جان رابرت فاولز

 

خداوند مردان را نیرومندتر آفریده است'اما نه لزوما باهوشتر.او به زنان فراست و زنانگی داده است و اگر این دو با هم خوب بکار روند میتواند مغز هر مردی را که تا بحال دیده ام مختل کند. فرا فاوست

زنان از مردان عاقلترند.چون که کمتر میدانند و بیشتر میفهمند. جیمز تربر

مردها همه مانند هم هستند فقط چهره هایشان با هم فرق دارد تا بتوان آنها را از هم تشخیص داد

یک مرد عبارت است از کلیه ادا و اطوارهای گذشته و امروزش. الکسی کارلایل




اگر زنان در مورد شخصیت مردان کمی نکته سنج باشند'هیچگاه تن به ازدواج نخواهند داد
. جورج برنارد شاو



مرد نثر آفرینش است و زن شعر آن. ناپلئون



هر زنی برای شناخت مردان کافیست یکی از آنها را خوب بشناسد.ولی یک مرد حتی اگر با تمام زنها آشنا باشد یکی از آنها را هم خوب نمی شناسد. هلن رولند


همه ی مردها بد نیستند.بدتر و بدترین هم دارند. ناشناس


خدا مرد را آفرید ولی اگر من بودم بهترش را می آفریدم. ارنا بمبک


در طول تاریخ نمی توانید مردی را بیابید که اسیر زن نشده باشد.
ضرب المثل هندی


مامانم به من گفت:تنها دلیل وجود مردها برای چمن زنی و پنچر گیری اتومبیل است. تیم آلن



بهترین مردان بزرگ همواره بدترین شوهرانند. کریستوفر مارلو



چرا مردان زنان باهوش را دوست دارند؟
بخاطر اینکه دو قطب غیر همنام همدیگر را می ربایند. کتی لت


اگر میخواهی فقط حرف کاری زده شود از مرد بخواه و اگر میخواهی آن کار انجام شود از زن بخواه. مارگارت تاچر


اگر در دنیا یک زن بد باشد همه ی مردها تصور می کنند زن آنهاست. ضرب المثل روسی



تنها یکی از 1000 مرد رهبر مردان دیگر می شود .999نفر دیگر دنباله رو زنهایشان هستند. گروچو مارکس



مردها خود را در رانندگی بسیار برتر از زنان می دانند در حالیکه آقایان 87% تصادفات رانندگی را مرتکب می شوند و شرکتهای بیمه از این که به زنها خسارت نمی پردازند سود بسیاری می برند.ناشناس


.....

 

خوانندگان محترم :این پست یک مطلبی بود که از یک وبلاگ برداشتم و چون مطلب با نمکی بود گذاشتم

مدیونید اگه فکر بد کنید!!!

(صرفا جهت اطلاع!!!! ).....

 

ادامه نوشته

امروز مهمون داشتیم!!!

امروز دکتر ارجمندی اومد دفترمون

آخه نشست با سازمان انتقال خون داشتیم

سوال پرسیدیم ایشون هم جواب دادن

بعدش هم به هر کدوم ما یک کادو دادن

یک کادوی خوشکل

دیشب مثل این موقع!!!!

دیشب مثل این موقع علی آقا از کنار مسجد النبی زنگ زد

نمی دونم احوال ما رو می خواست بپرسه یا احوال روزنامه رو

به هر حال خیلی خوشحال شدم جاشون خیلی خالیه

هم خودشون هم خانم شون هم حاج آقا

خواستیم آش پشت پا بپزیم هم که کسی پا جلو نذاشت

ولی خوش به حالشون که جاهای خوب خوب رفتن

ایشا ا... نوبت ما هم میشه

صمیمیت یعنی این!!!!

صمیمیت یعنی کسی را به خانه ات راه دهی

 بی آنکه

نگران باشی که چه پوشیده ای

و چه جلوی او خواهی گذاشت تا بخورد

و قیمت وسایل خانه ات چند است

بر باد رفته !!!!!

من هیچ وقت در زندگی آدمی نبودم که قطعات شکسته ظرفی را با حوصله زیاد جمع کنم و به هم بچسبانم و بعد خودم را فریب بدهم که این ظرف شکسته همان است که اول داشته ام.
آنچه که شکست، شکسته و من ترجیح می دهم که در خاطره خود همیشه آن را به همان صورتی که روز اول بود حفظ کنم تا اینکه آن تکه ها را به هم بچسبانم و تا وقتی زنده ام آن ظرف شکسته را مقابل چشمم ببینم ...
بر باد رفته ... مارگارت میچل ... 1939 ...

تماشاي جهان

 با عشق درآميخت نفس هاي نهانم

دندان زده شد سيب پلاسيده ي جانم

 

چون پنجره چشمي به تماشاي جهان شد

اين کالبد منجمد بي هيجانم

 

چشمان تماشا زده ام تاول خون بست

از هيمنه ي عشق فروريخت زبانم

 

خون صاعقه زد ساقه ي چشمان مرا سوخت

افتاد سپيدار نگاه نگرانم

 

شد صورت من زردتر از بيشه ي خورشيد

بيدار شد از خواب گران روح جوانم

عبدالجبار کاکایی

ای الهه ناز!!!!

باز

ای الهه ناز

با دل من بساز

کین غم جان گداز برود ز برم

 

گر دل من نیاسود

از گناه تو بود

بیا تا زسر گنهت گذرم

 

باز

میکنم دست یاری بسویت دراز

بیا تا غم خود را با راز و نیاز

ز خاطر ببرم

 

گر نکند تیر خشمت دلم را هدف

به خدا همچون مرغ پر شور و شعف

بسویت بپرم

 

آنکه او ز غمت دل بندد

چون من کیست

تو الهه نازی،در بزمم بنشین

من تو را وفادارم

بیا که جز این

نباشد هنرم

 

این همه بی وفایی ندارد ثمر

به خدا اگر از من نگیری خبر

نیابی اثرم

یک دعای خوب!!!!

ابن عباس گوید: على ابن ابیطالب (علیه السلام ) نزد پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم آمد و چیزى از آن حضرت در خواست کرد پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم به او فرمود: یا على به حق آنکه مرا به پیغمبرى فرستاد سوگند که نزد من هیچ از کم و بیش نیست ولى تو را چیزى مى آموزم که دوست من جبرئیل براى من آورد و گفت : یا محمد این هدیه اى است از نرد خداى عزوجل که تو را با آن گرامى داشته و به هیچ کس از پیغمبران پیشین این هدیه را نداده است و آن نوزده جمله است که هر دلسوخته و هر مصیبت زده و هر اندوهناک و هر غمناک و هر کسى که در خطر دزد و آتش ‍ سوزى باشد آنها را بخواند و هر بنده اى که از پادشاهى بترسد آن کلمات را بگوید خداوند براى او وسیله رهایى فراهم سازد و آن نوزده جمله است که چهار جمله آن بر پیشانى اسرافیل نوشته شده و چهار جمله اش ‍ بر پیشانى میکائیل و چهار جمله آن بر گرداگرد عرش و چهار جمله اش بر پیشانى جبرئیل و سه کلمه آن در جائى که خدا خواسته است نوشته شده است . على (علیه السلام ) عرض کرد: یا رسول الله چگونه آنها را بخوانیم ؟ حضرت فرمود: بگو

یا عِمَادَ مَنْ لَا عِمَادَ لَهُ وَ یَا ذُخْرَ مَنْ لَا ذُخر لَهُ وَ یَا سَنَدَ مَنْ لَا سَنَدَ لَهُ وَ یَا حِرْزَ مَنْ لَا حِرْزَ لَهُ وَ یَا غِیَاثَ مَنْ لَا غِیَاثَ لَهُ وَ یَا کَرِیمَ الْعَفْوِ وَ یَا حَسَنَ الْبَلَاءِ وَ یَا عَظِیمَ الرَّجَاءِ وَ یَا عَوْنَ الضُّعَفَاءِ وَ یَا مُنْقِذَ الْغَرْقَى وَ یَا مُنْجِیَ الْهَلْکَى یَا مُحْسِنُ یَا مُجْمِلُ یَا مُنْعِمُ یَا مُفْضِلُ أَنْتَ الَّذِی سَجَدَ لَکَ سَوَادُ اللَّیْلِ وَ نُورُ النَّهَارِ وَ ضَوْءُ الْقَمَرِ وَ شُعَاعُ الشَّمْسِ وَ دَوِیُّ الْمَاءِ وَ حَفِیفُ الشَّجَرِ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ لا اله الا أَنْتَ وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَک‏ ِ یَا رَبَّاهْ یَا اللَّهُ

صل علی محمد و آل محمد و افْعَلْ بِی مَا أَنْتَ أَهْلُه‏

آنگاه مى گویى بارالها! با من چنین و چنان کن که بطور مسلم از جاى خود بر نخیزى تا اینکه دعاى تو مستجاب شود.

برگرفته از دفتر خاطرات

انا لله و انا الیه راجعون !!!!

یک شب داشتم یک آگهی تسلیت رو تو روزنامه می خوندم

یهو به سرم زد و یه کاری کردم

نمی دونم چقدر کارم درست بوده اما

به تمام شماره هایی که تو گوشیم ذخیره بود اس دادم و نوشتم

دوستان : اگر روزی خبر مردن مرا بشنوید چگونه از من یاد خواهید کرد

جواب های  جالبی  به من دادن

تو ادامه مطلب بخونیدش

ادامه نوشته

مذهب شوخی سنگینی بود

من سال ها نماز خوانده ام. بزرگ ترها می خواندند، من هم می خواندم. در دبستان ما را برای نماز به مسجد می بردند. روزی درِ مسجد بسته بود.بقال سر گذر گفت: "نماز را روی بام مسجد بخوانید تا چند متر به خدا نزدیک تر باشید!".
مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد و من سال ها مذهبی ماندم، بی آن که خدایی داشته باشم!.....

زندگی باید کرد

گاه با یک گل سرخ

 گاه با یک دل تنگ،

 گاه باید بارید بر سر صخره سنگ

گاه باید رویید در پس این باران

گاه باید خندید بر غمی بی پایان...!!!

میشه باز بچه بچه بشم؟

کوچیک که بودم دوست داشتم زودی بزرگ بشم

آخه فکر میکردم بزرگا هیچ مشکل یا دغدغه ای ندارن میرن سر کار پول در میارن هرجوری دوست دارن خرج میکنن

الان که بزرگ شدم دلم برا بچگیام پر میزنه

باور کنید اگر جای خدا بودم حیرون میشدم با این بشر دو پا چیکار کنم که راضی بشه

هرکاری میکنی از یه چیزی میناله

فقط یه چیز میخوام خدا جون

میشه باز بچه بچه بشم؟

!!!!!!!!

به سلامتی اون پدری که

هنگام تراشیدن موی کودک مبتلا به سرطانش

گریه ی فرزندش رو دید

ماشین رو داد به دستش

در حالی که چشمانش پر از گریه بود

گفت : حالا تو موهای منو بتراش !

مواضب کلاه گشاد سرتون نره!!!

گاهی آدم رو کسی خیلی حساب باز میکنه

طرف بهش میگه حیالت راحت    بسپار به عهده من      غمت نباشه           درستش میکنم

بعد آدم میره دنبال کارش   به پشتوانه طرف

بعد طرف دست خالی میاد

آدم دلش میگیره    میگه تو که گفتی خیالت راحت       پس چی شد؟!!
طرف شروع میکنه به کلی توجیه و اینا     وسعی میکنه دل طرفو به دست بیاره

هی میگه قسمت نبوده     و هرچی ازدست بدی بهتر از اونو بدست میاری

آدم هم کمی آروم میشه و میره دنبال زندگیش  وحرف طرف همیشه تو گوششه که آره بهتر ازاونی که میخواستی نصیبت شده           حتما این برات بهتر ازهمه اونائی باشه که تو فکرشو میکردی

مدتی میگذره

آدم باهمین فکرا زندگیشو سپری میکنه 

ولی

بعد ازمدتی میشینه با خودش خلوت میکنه و به این نتیجه میرسه که:

کلاه گشادی سرش رفته

یک خبر خوش!!!!

امروز یک مشکل بزرگ از دوست خوبم حل شد

خدا رو صد هزار مرتبه شکر

نمی دونید چقدر از شنیدن این خبر خوشحال شدم

ان شاءا... که به خیر و خوشی عروسی کنه بره سر خونه زندگیش

شما ها هم براش دعا کنید که دیگه غصه نخوره!!!!

علی آقا حاجی می شه!!1

امروز مدیرمون رفت حج

البته با خانمش رفت

خدانگهدارشون باشه

دل یهو خیلی گرفت

نمی دونم شاید با خاطر اینکه اوناهم یهویی رفتن

شاید به خاطر اینکه دلم می خواستم من برم حج

به هر حال خییییییییییییییییییییلی دپرس هستم

خدا کنه تا آخر وقت حالم خوب بشه!!!!!

 

9 پیام زیبا !!!

۱-خوش بینان در هر خطری فرصتی می بینند و بد بیننان در هر فرصتی خطری!!

۲-بزرگی در احترام داشتن نیست در شایستگی داشتن احترام است....

۳-مهم نیست چه می بینم مهم آن است که چگونه می بینم...

۴-نه آنقدر شیرین باش که تو را بخورند و نه آنقدر تلخ که دور افکنند...

۵-حکمت درختی است که ریشه آن در قلب است و میوه آن در زبان ...

۶-کسی که در زندگی چرایی داشته باشدُ با هر چگونه ای خواهد ساخت~~~

۷-اهمیت چگونه گفتن به اندازه چه چیز را گفتن است....

۸-کسی که به نیک گزینی خدا مطمئن باشدُ جز آنچه را که خدا برایش گزیده آرزو نمی کند...

۹-ابرها به آسمان تکیه می کنندُ درختان به زمین و انسانها به مهربانی یکدیگر...

فرستنده : حسینی مقدم/گزارشگر رادیو

خدا در همین نزدیکی است!!!

خداوندا خودت گفتی همین نزدیک نزدیکی

از اشک نیمه شب هایم ، چقدرتا آسمون راهه ؟             

تو گفتی صبح نزدیکه ، بساط شب نمی مونه

که این چشم نخوابیده ، ببین تا صبح بیداره

خداوندا خودت گفتی ،  بخونم پاسخم میدی

روا کن حاجت دل رو ، دلم بد جوری بی تابه

تو یادت هست پرسیدی ، از احوال دل تنگم

به تو آهسته می گویم ، فقط می سوزه ، می سازه

یه تکه ابر خاکستر ، گرفته روی خورشید  رو

از اون ابرا که می دونی ، نه رد می شه ، نه می باره

اگر چه شاخه های مهر ، دگر خشکیده شد اینجا

هنوزم عاشق نوری ، نهال صبر می کاره

تو گفتی باز هم روزی ، من و آغوش گرم تو

ولی شیطون بی آزرم ، درخت تازه می کاره

خودت گفتی دعا کردن ، کلید قفل حاجاته

کلید بنده ات اما ، کنون در چاه افتاده

در این بازیچه دنیا ، که گاهی عقل گاهی عشق

هزاران شکر کین عقلم ، به نرد عشق می بازه

خداوندا ، تویی تو ، این منم من ، نکته هم اینجاست

که این من های بی من ، بر خدایی چون تو می نازه

چه حالی داره اون دستی ، که دستش را تو می گیری

همون چشمی که می گریه ، همون لب ها که می ناله

من و این کاسه خالی ، تو و اون مهر ربانی

شنیدم عشق پاکش رو ، میون کاسه میزاره

صدای کوته ما و مقام عرش تو هیهات

تو گوش خود فرود آور ، صدایم بند این خاکه

سرایم این دل تنگ و مرا دعوت ز تو ، اما

خدایی این دل تنگم ، همش امید می کاره

کی گفته مرگ پروانه ، دلیلش شعله شمعه

که عشق سوزونده این بال و، به پای شمع می زاره

چه زیبا قسمتی کردی بساط بنده خود را

تو و ایات زیبایت ، من و چشمی که می باره

نميشه با كسي گفتن ، حدیث با تو بودن را

نداره مرهمی جز تو ، دل عاشق که بیماره

کی گفته رانده ای من را ، تویی که باز می خوانی

قسم بر چشم بارانی ، دلم در فکر دیداره

کی گفته ساحتش بالا و دست حاجتم کوتاه

قسم ، کین عشق می تونه ، اگه این عقل بگذاره

خدا هست

ﺑﻴﺰارﻣ

 از دﺳﭡﻬﺎﮰ ﺧﺎﻟﻴﻤ...

آﻧﻘﺪﺭ ﺑﮯﺛﻤﺮدراز ﺷﺪ ﻬ اﻧﺪ و

 ﺧﺎﻟﮯ ﺗﺮ  ﺑﺎزﮔﺸﺘﻬ اﻧﺪ

 ﻛﻬ دﻳﮕﺮدر ﭘﺴﺘﻮۓ

دﻟﻤ ﺟﺎﻧﻤﮯ ﺷﻮﻧﺪ

 

دارﻤ

ﭠﺮڪ ...

ﻣﮯ ﺧﻮر ﻣ ....

 

حندابندان محمود عمو

دیشب رفتیم حنابندان

حنابندان محمود عمو

محمود که تا چند سال پیش یک بچه کوچولو بود

حالا داره داماد میشه

از ته ته ته ته دلم براش آرزوی خوشبختی می کنم!

امشب می ریم عروسش

جعبه سیاه دلم....

 

چرایی سقوط دلم را

از آن کسی بپرسید که؛

روزگاری حاکمیت مطلق دلم در سیطره اش بود

و

اکنون نیز جعبه سیاه دلم در دستانش.

برگرفته از وبلاگ دلهای بیقرار